loading...
سينما پارس
بازدید : 118 دوشنبه 20 تیر 1390 نظرات (2)
باسلام خيلي معذرت ميخواهم كه چند وقتي مطلبي جديد ارائه ندادم بنا به دلايلي ادرس سايت تغيير كرد و از شما بازديد كنندگان ميخواهم به ادرس زير مراجعه فرماييد www.cinemapars.blogfa.com
بازدید : 94 سه شنبه 31 خرداد 1390 نظرات (2)
به گزارش بخش سينمايي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين كارگردان سرشناس سينماي ايران كه متولد ‌١٣١٩ تهران است، با ساخت فيلم‌هاي كوتاه و بلند به‌عنوان شاخص‌ترين فيلم‌ساز ايراني در عرصه‌ي بين‌المللي مطرح شده است. او در كارنامه‌ي فيلم‌سازي‌اش ساخت فيلم‌هاي كوتاه «نان و كوچه»، «زنگ تفريح»، «تجربه»، «دو راه حل براي يك مساله» و .. و فيلم‌هاي بلند «گزارش» ‌١٣٥٦، «اولي‌ها» ‌١٣٦٢، «خانه‌ي دوست كجاست؟» ‌١٣٦٥، «مشق شب» ‌١٣٦٦، «كلوز‌آپ، نماي نزديك» ‌١٣٦٨، «زندگي و ديگر هيچ» ‌١٣٧٠، «زير درختان زيتون» ‌١٣٧٣، «طعم گيلاس» ‌١٣٧٦، «باد ما را خواهد برد» ‌١٣٧٧، «ABC آفريقا» ‌١٣٧٩ را دارد. عباس كيارستمي اين روزها،آخرين ساخته‌اش «كپي برابر اصل» در دنيا با استقبال عمومي مواجه شده است و آمارها حكايت دارد از اينكه بيشترين استقبال جهاني از فيلم «كپي برابر اصل» متعلق به سينمادوستان فرانسوي است. براساس آمار منتشرشده در وب‌سايت‌هاي مربوط به فروش جهاني فيلم‌هاي درحال اكران،اين فيلم تاكنون فروش يك ميليون و ‌٤٤٥ هزار دلار را در فرانسه داشته و از اين لحاظ در رتبه اول كشورهاي نمايش دهنده ايستاده است. رتبه دوم در اختيار سينماي آمريكا است كه اين فيلم تاكنون فروش يك ميليون و ‌٣٢٤ هزار دلار را در آمريكا به‌دست آورده است. سينمادوستان اسپانيايي با استقبال يك ميليون و ‌٥٣ هزار دلاري سومين كشوري هستند كه «كپي برابر اصل» در آنجا بيشترين ميزان فروش را داشته است. انگليس، برزيل، ايتاليا، استراليا، سوئد و فنلاند در رتبه‌هاي بعدي اين فهرست قرار دارند. «كپي برابر اصل» كه در جشنواره كن سال گذشته جايزه بهترين بازيگر زن را براي «ژوليت بينوش» به‌همراه آورد، تاكنون در جشنواره‌هاي متعددي چون ريودوژانيرو، ملبورن، نيويورك، ابوظبي و شيكاگو نمايش يافته است اما خبرها از پروژه جديد عباس كيارستمي اينگونه تاكنون منتشر شده است:«عباس كيارستمي پروژه فيلم جديد خود باعنوان «پايان» را در تاريخ جديدي در ژاپن مقابل دوربين خواهد برد.» كمپاني فيلم MK2 فرانسه اعلام كرد، جديدترين پروژه فيلم عباس كيارستمي بانام «پايان» از ماه سپتامبر (شهريور ماه ) وارد مرحله ساخت خواهد شد. گفته مي‌شود:اين درام عاشقانه كه بودجه ‌‌٤/٨ ميليون دلاري براي آن درنظر گرفته شده است، ابتدا قرار بود از ماه جاري ميلادي در ژاپن ساخته شود كه دچار تغيير شد. براساس اعلام مقامات اين كمپاني، فيلم «پايان» ادامه ساخته قبلي كيارستمي «كپي برابر اصل» خواهد بود كه از هم‌اكنون حضور «آئوي ميازاكي»، بازيگر ژاپني در آن قطعي شده است. و همچنين گمانه‌زني‌ها در ماههاي گذشته از حضور جديدترين ساخته‌ي كيارستمي كه هنوز فيلمبرداري آن آغاز نشده است براي جشنواره‌ي فيلم كن سال آينده حكايت دارد. بنا بر اين گزارش،اين هنرمند سرشناس ايراني اخيرا نمايشگاهي از عكس‌هايش را در گالري ‌١٠ رونمايي كرد و كتاب «نوعي نگاه» با موضوع درس‌هاي سينما از عباس کيارستمي که توسط دري رضايي گردآوري شده است در اسفند ماه سال گذشته رونمايي شد. سيف‌الله صمديان ـ هنرمند عكاس بر مقدمه‌ي اين كتاب نوشته است::«سر کوچه، آرام و بي‌خيال ايستادهاي، عباس کيارستمي سوت زنان از راه مي‌رسد و در حال خوش و بش، دست در جيب تو مي‌کند و مشتي گره کرده بيرون مي‌آورد و شروع مي‌کند به خوردن چيزي شبيه کشمش و نخودچي! لحظهاي مشکوکِ حال او و دارايي جيبهايت مي‌شوي. دوباره همين کار را مي‌کند و قبل از اينکه شروع به خوردن کند، دستپاچه، دست در جيبت ميکني و در حالي که چشم به دهان او دوخته‌اي به خاليِ جيبت چنگ ميزني و دست بيرون نياورده، ميبيني که باز قصد دارد چيزي را که تو نيافتهاي، بيايد! و اينبار است که مچ دست او را قبل از اين که از جيبت بيرون بياورد، ميگيري و چشم در چشم او، با صدايي که فقط خودت مي‌شنوي، مي‌پرسي: آخر اين چه سِري است که من چيزي را دارم و خودم نميدانم و تو ميداني!؟ ... و اين همان حس غريبي است که گريبان بسياري از آنهايي را مي‌گيرد که با فيلمهاي کيارستمي و شيوه فيلمسازي او سرِسازگاري ندارند. يعني در واقع از اين که کيارستمي موضوع فيلمهايش را به‌همين راحتي از خود آنها و روزمرگي‌هاي اطرافشان مي‌گيرد و به خودشان تحويل مي‌دهد، لب به دندان مي‌گزند و بدون آنکه به راز و رمز اين کار بيانديشند و فقط براي اين که به پرِ قباي شعور و دانش و فرهنگ سينماييشان برنخورد، مانيفيست صادر مي‌کنند که پرداختن به موضوعهايي از اين گونه ساده و پيش دست و پا افتاده آنهم با شيوهاي ساده‌تر و بدون پيچيدگيهاي رايج، در شأن ابهت و عظمت سينما نيست...» سيف‌الله صمديان كه اين‌بار به عنوان مدير انتشارات «تصوير ايران» كتابي با عنوان «نوعي نگاه» را به مناسبت هفتاد سالگي كيارستمي منتشر كرده است، در ادامه‌ي مقدمه‌ي اين كتاب به عنوان يادداشت ناشر آورده است:« اين يادداشت را سيزده سال پيش در شماره ‌٢٥ ماهنامه تصوير، در کنار گزارشي از جشنواره کن ‌٩٧، "طعم گيلاس" و نخل طلا ، با عنوان "هميشه پيش از آنکه فکر کني، مي‌بيند" نوشته بودم و اين درست زماني بود که در گرماگرم سالهاي تدريس براي دانشجويان عکاسي بودم و يکي از مثالهاي هميشگي‌ام در کلاسها، کلام معروف و راهگشاي " آندره کرتژ" ، عکاس مجاريالاصل بود، هماني که به‌قول کارتيه برسون، "همه ما عکاسان، به‌نحوي مديون او هستيم". کرتژ عقيده داشت "بسياري از مردم نگاه مي‌کنند ولي عده کمي از آنها مي‌بينند" و اين تفاوت " نگاه کردن" و " ديدن" ، مسأله هميشگي تصويرسازان اين جهان بوده و خواهد بود. به‌همين خاطر بود که وقتي درّي رضايي خبر داد که تمامي بحث‌هاي کارگاه فيلمسازي کيارستمي را ضبط کرده و قصد دارد آنها را پياده کند، ايده چاپ اين کتاب و اضافه کردن مطالب فيلم "ده روي ده" و پشت صحنه ساخت فيلم "پنج" شکل گرفت و نتيجه، کتاب پيش روست که اميدواريم در سالگرد هفتاد سالگيِ - دور از چشم اعداد- مردي که جهان را هنوز از دريچه چشم کودکي هفت ساله، تازه و بکر مي‌بيند، در دسترس دوستداران سينما و خودِ "زندگي" قرار گيرد.»
بازدید : 114 سه شنبه 31 خرداد 1390 نظرات (0)
خبرگزاري فارس: تمبر يادبود «عزت‎الله انتظامي» در سالروز تولد اين هنرمند در آستانه 87سالگي رونمايي شد. به گزارش خبرنگار فارس، مراسم سال روز تولد عزت الله انتظامي، عصر ديروز با حضور هنرمندان و بسياري از دوستدارانش در تالار وحدت برگزار شد. بنابراين گزارش، اين مراسم با پخش گلچيني از فيلم‌هاي قديمي اين هنرمند آغاز شد و پس از آن محمود فرشچيان در سخناني گفت: من سالهاست كه به استاد انتظامي ارادت دارم و كمال اعتلاء و هنرمندي در كارهاي اين استاد متجلي است. نكته مهم درباره او اين است كه همواره نيك انديشي در آثارش مقدم بر همه چيز بوده است. همچنين پس از پخش فيلمي مستند از عزت الله انتظامي، رخشان بني اعتماد روي سن آمد و گفت: عزت الله انتظامي به مفهوم واقعي كلمه آقاست و سال‌ها مي‌توان درباره او حرف زد و كتاب‌ها نوشت. بني اعتماد خطاب به انتظامي اظهار داشت: وقتي شما پاي نوشته‌اي را امضاء مي‌كنيد، به نام عزت امضاء مي‌كنيد و بي‌تعارف عزت سينما، تئاتر و فرهنگ ايران هستيد. نه به خاطر آثار ماندني كه از خود به جا گذاشتيد بلكه به خاطر كارهايي كه انجام نداديد و فيلم‌هايي كه بازي نكرديد، شما به اين دليل عزت سينما، تئاتر و فرهنگ ايران هستيد كه بنده زر و زور و تزوير نشديد. به گزارش فارس، در ادامه اين مراسم قطعه «هزاردستان» توسط سامان احتشامي اجرا شد و در ادامه حسين پاكدل طي سخناني گفت: عزت الله انتظامي پس از 66 سال فعاليت عزت دارد و مشهور است. در حالي‌كه اين عزت بلاي جان اوست. آيا 65 سال به دنبال شهرت رفتن او را امروز به اين جايگاه رسانده است؟ نه. عزت الله انتظامي قبل از هنرمند بودن يك آدم است و وقتي يك ادم به شهرت مي‌رسد ديگر متعلق به خودش نيست. پس از آن پاك دل از محمود فرشچيان و ايرج راد دعوت كرد تا به همراه عزت الله انتظامي از تمبر يادبود اين هنرمند پيشكسوت رونمايي كنند. انتظامي در ميان تشويق پياپي حاضران كه همگي به احترام او ايستاده بودند و با همراهي موسيقي متن هزاردستان روي سن آمد و از تمبر خود رونمايي و آن را امضاء كرد. استاد فرشچيان و ايرج راد نيز هركدام به يادگار جمله‌اي بر اين تمبر نوشته و آن را امضاء كردند. به گزارش فارس، در ادامه انتظامي در سخناني گفت: من به تشويق عادت دارم. چون مردم مرا با تشويق‌هاي خود جلو آوردند و حفظ كردند و من دستشان را مي‌بوسم. وي در ادامه ضمن قدرداني از پارسايي و چمن‌آرا براي برگزاري اين مراسم، اظهار داشت: ما رسم داريم كه مثلا يادبود زنده‌ياد علي حاتمي را هم زمان با روز فوتش برگزار كنيم، اما من پيشنهاد مي‌كنم كه بزرگداشت‌ها را مصادف با تاريخ تولد افراد بگيريد. انتظامي در ادامه سخنانش به ذكر چند خاطره پرداخت و در پايان گفت: از خداوند مي‌خواهم به ما سلامت فكر، مهرباني و لطف هديه كند. ما در گذشته اين قدر بي‌رحم نبوديم. خداوند ما را در پناه خود حفظ كند. براي كشورم آرامش و براي مردم لب خندان آرزو دارم. پس از سخنان انتظامي، هدايايي از سوي بيناد رودكي، خانه هنرمندان، استاد فرشچيان و ... به وي اهدا شد. در پايان مراسم، عزت الله انتظامي كيك تولد 87 سالگي‌اش را كه منقش به تصويري از خود وي بود، همراه با سرود تولدت مبارك كه توسط حاضران خوانده مي‌شد، بريد
بازدید : 95 شنبه 28 خرداد 1390 نظرات (2)
قدیمی ها: در برنامه چهار هفته گذشته هفت که با اجرای فریدون جیرانی پخش شد، هنرمندان بزرگ فریدون جیرانیسینما از جمله ناصر ملک مطیعی، زنده یاد محمدعلی فردین و بهروز وثوقی مورد بی مهری و توهین قرار گرفتند. این کلیپ توهین آمیز باعث ناراحتی مردم و هنرمندان شد. ما هم به دلیل مشغله کاری نتوانستیم این خبر را به روز بدهیم و از این هنرمندان بزرگ که همیشه مظلوم واقع می شوند دفاع کنیم، اما حال وظیفه خود دانستیم تا جواب آنهایی که این هنرمندان را لات قلمداد کرده اند را بدهیم. از ناصر ملک مطیعی، فردین و بهروز وثوقی در برنامه هفت به عنوان لات های سینمای قبل از انقلاب یاد شد آقایان فراموش کرده اند که این افراد، لات های جوانمردی بودند که در برابر افراد شرور و ناجوانمردان ایستاده بودند، اما در سینمای امروز چه؟ اکثر فیلم های تولید شده معنی ندارند و آدم سر و ته آنها را هم نمی فهمد. چهره ها و بازی ها اکثرا شبه هم است. جوانمردی، معرفت، دوستی، عشق و صفا کمتر در آنها به چشم می خورد. آیا هنرمندان قدیمی نبوده اند که الان سینما به اینجا رسیده است. آنها بودند که میدان ها را خالی نکردند و با قدرت، تلاش و خاک صحنه خودردن راه را برای شما هموار کرده اند و چراغ سینما را روشن نگه داشتند پس قربون همون لات های جوانمرد. ناصر خان ملک مطیعی لات شهر نشینی که جوانی را به نام فردین به سینما معرفی کرد، مجری فراموش کرده که وی دبیر ورزش، داور کشتی و یکی از سوارکاران و افسر برجسته گارد و زنده یاد فردین نایب قهرمان کشتی در سال 1954 توکیو بوده است. فریدون جیرانی مردم کشور ما با سینمای گذشته بزرگ شده اند و خاطرات زیادی از آن دارند و نمی توانند آن را فراموش کنند اگر از کسی بپرسید سینمای قبل از انقلاب را دوست دارد یا سینمای حال اکثر می گوند سینمای گذشته. شما به جمعبت مردم که الان به سینما می روند و جمعیتی که زمان قدیم به سینما می رفتند را نظاره کنید می فهمید که چقدر با هم تفاوت دارند. آقای جیرانی مثل اینکه شما یادتان رفته وقتی خبرنگار مجله سینما ویدیو بودید برای آنکه با زنده یاد فردین مصاحبه کنید چند بار به او مراجعه کردید تا بتوانید مصاحبه کنید. بالاخره وقتی فردین مصاحبه کرد روی جلد مجله یک تیتر نادرست از زنده یاد فردین زدید و با این کار می خواستید خود را مطرح کنید ولی کارتان اشتباه بود. هر موقع اگر مطلب و گزارش نادرستی که بر ضد هنرمندان قدیم باشد بروز داده شود آن مردم هستند که اهمیتی نمی دهند و عاشقانه آنها را دوست دارند. آقای فریبرز عرب نیا هم به دفاع از هنرمندان قدیمی پرداخت و گفت: بعد از سی چهل سال اگر کسی کار خوب یا مردانه ای انجام می دهد میگن فردین بازی در آورده. با آرزوی سلامتی برای همه هنرمندان به خصوص هنرمندان پیشکسوت سینما که زحمات زیاد و فراموش نشدنی برای سینما در گذشته با امکانات کمی که داشته اند، کشیده اند. از مسعود اسدالهی نازنین که در برنامه اش با این موضوع به صراحت برخورد کرد، تشکر فراوانی داریم.
بازدید : 115 شنبه 28 خرداد 1390 نظرات (0)


ایسناـ روابط عمومي موزه سينما صبح امروز خبر نگهداري يادگار‌هاي فرهاد مهران شامل سازها، دست نوشته‌ها و ... اين هنرمند را در يكي از غرفه‌هاي موزه سينما منتشر كرد. اين در حالي است كه هنوز هم با گذشت هشت سال و چند ماه از درگذشت اين خواننده، صدا و سيما بدون اخذ رضايت از ورثه‌ي نامبرده ( همسر و خواهر او) صدا و موسيقي‌هاي مربوط به آواز و ترانه‌هاي اين هنرمند را از راديو و تلويزيون و كانال‌هاي مختلف پخش و حتي از موسيقي ترانه‌هاي او در بعضي از برنامه‌ها كه شايد افراد ديگر هم براي صدا و سيما تهيه كرده باشند، استفاده مي‌كنند و اين موضوع همچنان مورد اعتراض ورثه‌ي آن مرحوم است.» صالح نيكبخت ـ وكيل خانواده‌ي فرهاد سال گذشته در آستانه هشتمين سالروز درگذشت اين هنرمند نامي به ايسنا توضيح داده بود:« متأسفانه علي‌رغم اينكه در سال گذشته اقداماتي از طرف خانواده‌ي فرهاد با وكالت من صورت گرفت تا حقوق مادي و معنوي اين خواننده‌ي معروف تامين شود، تا كنون صدا و سيما اين حقوق را پرداخت نكرده و علي‌رغم اعتراض خانواده‌ي «فرهاد» به انتشار موسيقي و صداي او به اين كار ادامه داده است. به همين جهت اعتراض اين خانواده به جاي خود باقي است و همچنان بحث درباره‌ي اينكه صداوسيما يك نهاد فرهنگي و آموزشي است و خانواده نخواستند از طريق مراجع قضايي اقدام كنند نيز وجود دارد. در نهايت طبق آخرين صحبت‌هايي كه با همسر ايشان داشتم، مقرر شد به زودي مجددا به صدا و سيما به صورت رسمي اين موضوع را اعلام كنيم، چنانچه همچنان به پخش صدا و موسيقي ترانه‌هاي فرهاد ادامه دهند، از طريق قانوني اقدام كنيم.» نيكبخت همچنين درباره‌ي روند برگزاري جايزه‌ي «فرهاد» نيز به ايسنا، گفته بود: «از سال گذشته، كسي كه قرار بود اين جايزه را برگزار كند و متولي اين كار شود و موسسه‌اي به نام «خانه‌ي فرهاد» از طرف مراجع قضايي به ترتيب از انجام اين كار عزل و موسسه نيز به حكم دادگاه منحل شده است. خانواده‌ي فرهاد در نظر دارند با توجه به شرايط فعلي در كشور، خود به نحو مقتضي و با هماهنگي با خوانندگان، موسيقي‌دانان، شاعران، نويسندگان و طرفداران فرهاد نسبت به برگزاري اين جشنواره در شرايط مساعد اقدام نمايند.»

بازدید : 102 سه شنبه 24 خرداد 1390 نظرات (0)
درابتدار بگويم در شبكه تصوير ايران برنامه اي را ديدم كه مصاحبه با خانم شهرزاد بود وي از مشكلات و فقر خود رنج ميبرد نقل ميكرد انقدر پيربود كه برايم غريبه شده بود نه يك هنرمند و قابل مقايسه با ديگر هنرمندان نبود افسوس خوردم واين مطلب را به ياد ايشان در اين وبلاگ گذاشتم شايد اين مطلب قطره اي كوچك به خدمات اين هنرمند باشد. راستي کدام ويژگي انسان است که او را در ياد و خاطر ديگران زنده و باقي نگه مي‌دارد؟ توانايي‌هايشان يا متفاوت بودن‌شان در نوع زندگي و طرز فکر و رفتاري که داشته و يا دارند؟ از استاد سخن «سعدي شيرازي» اگر بپرسيد، مي‌گويد: «مرده آن است که نامش به نکويي نبرند.» پس يعني «نام نيک» است که آدمي را در يادها زنده و پايدار نگه مي‌دارد؟ شايد اينطور است. گرچه راوي اين حکايت که من کمترين باشم چندان به آن باور ندارم. و البته که تا تعريف ما از «نيک‌نامي» و «بدنامي» چه باشد. بگذاريد اين حکايت را با روايتی از «ابراهيم گلستان»، و از اينجا شروع کنم که او بالاخره بعد از بيست و چند سال سکوت، يادماني در اولين سالمرگ «مهدي اخوان ثالث» نوشت با عنوان «سي سال و بيشتر با اخوان». آن مطلب همان سال در دو شماره از ماهنامۀ «دنياي سخن» و همچنين در «فصلنامۀ ايران‌شناسي» به‌چاپ رسيد. «گلستان» در ان مقاله با قلم و سبک خاص نوشتاري خود، مروري داشت بر چگونگي آشنايي و بعدها همکاري و آخرين ديداري که در لندن با «اخوان ثالث» داشته. جايي از آن مطلب بلند، در نقل خاطره‌اي از گفتگويي با «اخوان» در بارۀ «شعر» و نه «شاعرها»، و اينکه «نام شاعر» تا چه اندازه مي‌تواند روي قضاوت و انتخاب شعر او برای درج و انتشار در «گزيده‌ها» سايه انداخته و نقش داشته باشد، مي‌نويسد: «اما حرف‌هايمان در حد شعر بيشتر به‌ هم مي‌خورد. در حد شعر، نه شاعرها. . . روز رسيدنش به هديه کتابي به من بخشيد که يک جنگ از شعرهاي نو فارسي بود . . . يک چند روز بعد ازم پرسيد آن را چگونه مي‌بينم. . . گفتم در اين جنگ از آنهايي که شعرشان بي‌پاست برگزيده‌هايي هست. . . بعد رفتم آن جلد لاغر آکنده از بيان زندۀ بيدادگر را که سالها پيش با عنوان «با تشنگي پير مي‌شويم» در آمد، در آوردم. از آن برايش تکه‌ها خواندم. شعر کار خود را کرد. خود را مي‌گرفت نگريد، که عاقبت نتوانست. افتاد به هق‌هق. بلند شد رفت. بعد که آمد گفت: اين از کجا آمد، کيست؟ گفتم: همين ديگر. بي‌خبر هستيم. به‌خود گفتم، و همچنان هميشه مي‌گويم، در دالان تنگ هياهوي پرت غافل مي‌شويم از دنيايي که در همسايگي زندگي دارد. گفت: مثل رگ بريده خون زنده ازش مي‌ريخت. گفتم: همين ديگر. گفت اسمش هم به گوش من نخورده بود، اسمش چيست؟ گفتم: همين ديگر. اشکال از اسم و آشنايي با اسم مي‌آيد. از روي اسم چه مي‌فهميم؟ اسمش بنا به آنچه معروف است «شهرزاد» است. گفت: نشنيده بودممن. گفتم: شايد هم ديگر خودش نمانده باشد که باز بگويد تا بعد اسمش را در آينده ياد بگيريم. به هر صورت، اول شاعر نبود، مي‌رقصيد. نگاهم کرد. شايد از فکرش گذشت که دستش مي‌اندازم، که دور باد از من در حرمت دوست. گفت: ما تمام مي‌رقصيم. گفتم: بعضي بسيار بد جفتک مي‌اندازند. و بعد رفتيم توي آفتاب نشستيم. غنيمت بود. کتابش را برداشت شروع کرد به خواندن. . .» اين روايت «ابراهيم گلستان» بود از «شهرزاد»، و حکايت حال «مهدي اخوان ثالث» از شنيدن شعر او. و حالا از «کبرا سعيدي» بگويم. از «شهرزاد». هم او که چهره و نامش با نقش و تيپ «زن بدکاره» و «رقاصه» عجين شده. از شايد معصوم‌ترين «زن بدنام» سينماي ايران. از نويسندۀ کتاب «توبا» که به نوعي شرح حال و زندگي اوست در قالب رماني کوتاه. از شاعري که دفتر شعر «با تشنگي پير مي‌شويم» از اوست. خود در اولين صفحۀ مجموعۀ اشعارش و در معرفي خودش به خواننده مي‌نويسد: «کبرا» نام خواهر مرده‌ام بود که شناسنامه‌اش را باطل نکرده بودند و شناسنامه را براي من گذاشتند. مادرم «مريم» صدايم مي‌کرد. پدرم «زهرا» مي‌خواندم. زمان رقصندگي «شهلا» مي‌گفتندم. در سينما «شهرزاد» شدم، و حالا زير شعرهايم مي‌نويسند: ـ شهرزاد. . . شما که مرا ياري داديد تا بدانم کيستم و مرا به ايل خود راهم داديد، به هر نامي که مي‌خواهيد صدايم کنيد دستتان را مي‌بوسم. . . » گرچه جايي مکتوب و نوشته نشده، ولي همه مي‌دانند که در سال 1351، وقتي که به قول معروف پول، پول بود! «بهروز وثوقي» پنج‌هزار تومن مي‌دهد تا «شهرزاد» مجموعه اشعارش را در دو هزار نسخه با نام «با تشنگي پير مي‌شويم» در انتشارات اشراقي به چاپ برساند. طراحي و عکس روي جلد آن را هم «امير نادري»، عکاس فيلم آن روزها و کارگردان معروف سالهاي بعد به عهده مي‌گیرد. و مي‌دانيم که بازيگري و سينمايي شدنش هم از «مسعود کيميايي» است. گرچه اين آخري «کيميايي» ديگر نه تنها از جمله کساني که شهرزاد «دست‌شان را مي‌بوسيد» نبود، که برعکس گونه‌اش به سيلي او نواخته نيز شده بود. « . . . فيلم خاک در يکي از روستاهاي اطراف دزفول فيلم‌برداري مي‌شود. يک‌روز که در همان روستا در حال فيلم‌برداري هستند، اتومبيل کرايه‌اي از راه مي‌رسد. «شهرزاد» با حالتي عصبي از آن پياده مي‌شود. «کيميايي» تا چشمش به «شهرزاد» مي‌افتد، رنگش مثل گچ سفيد مي‌شود و از «بهروز» مي‌خواهد هر طور شده او را دست به سر کند، وگرنه شر به‌پا خواهد کرد. ـاو که در فيلم‌هاي «قيصر» و «داش آکل» نقش رقصنده را بازي کرده بود، آن‌زمان با «کيميايي» مراوده نزديکي داشت. گويا به اطلاعش رسانده بودند که کارگردان با يکي از خانم‌هاي بازيگر فيلم، سر و سري پيدا کرده. . . او هم بلافاصله از تهران سوار قطار شده بود و خودش را رسانده بود دزفول، بعد هم با ماشين کرايه، يک‌راست آمده بود سر صحنه. . . تا پياده شد، رفت سراغ کارگردان و سيلي محکمي در گوشش نواخت! . . . همه ساکت ايستاده بودند و تماشا مي‌کردند. من خيلي ناراحت شدم. به «شهرزاد» اعتراض کردم. برگشت گفت: «آقاي وثوقي! آخر نمي‌دانيد اين با من چه کرده . . .» [زندگي‌نامۀ بهروز وثوقي، نوشتۀ ناصر زراعتي، صفحۀ 241] از ديگر هم‌تباراني که او را ياري دادند تا به ايل در آيد، يکي هم «پوري بنائي» بود. او سرمايۀ ساختن فيلم «مريم و ماني» را تامين کرد و خود نيز در کنار منوچهر احمدي [ماني]، نقش «مريم» را به عهده گرفت. «شهرزاد» ديگر «رقاص کافه در صحنه‌هاي فيلم‌» نبود، سناريست و کارگردان «مريم و ماني» بود و يکي از چند فيلمساز زن سينماي ايران. او در اين‌زمان رمان کوتاه «توبا» را هم در کارنامۀ هنري خود دارد. داستان زندگي تلخ و دردآور دختري که در اصل خود اوست. «شهرزاد» که کودکي و نوجواني‌اش دم‌دست پدر در قهوه‌خانۀ و آدمهاي آنجا گذشته بود. جواني‌اش به نيش چاقوي برادر معتادش خط برداشته بود، به ناگهان از ميان انبوهي دود سيگار و بو و بخار الکل و حجم عربده و ازدحام همهمۀ کافه‌هاي ارزان، سر از فضاي پر از دار و درخت و سبز دانشگاه در آورد و در زماني که نام دانشجو ارج و قربي داشت و دانشگاهي بودن براي خودش فضيلتي بود، شد دانشجوي دانشگاه تهران. دختر مرد قهوه‌چي، خواهر جوانکي که شرور و معتاد و دست بزن داشت، رقاصۀ کافه‌هاي پست، «زن بدنام» سينماي فيلم‌فارسي، در توفيق خود براي ورود به دانشگاه، تا مدت‌ها سوژه داغ مطبوعات آن روزگار بود. «شهرزاد» با وجود آن مجموعه‌اي که از سروده‌هايش منتشر کرد و آن رمان کوتاه که از او به چاپ رسيد، و با آنکه سناريوي فيلمي را که خود نيز کارگردانش بوده را نوشته، براي مردم بيشتر به عنوان «بازيگر سينما» شناخته شده است. بازي‌هاي او در اکثر فيلم‌ها اغلب محدود به اجراي رقصي در يکي از صحنه‌هاست، و يا حضوري سايه‌وار و نه چندان مهم در داستان فيلم. نام او را در تيتراژ بسياري از فيلم‌هاي مهم و مطرح سينماي ايران که بعد از «قيصر» ساخته شد مي‌بينم و بيشتر در ايفاي تيپ و نقش «زن بدکاره» و «مترس دم دست» يکي از مردان فيلم. در «قيصر» [کيميايي]، و «پنجره» [جلال مقدم] فقط در يک صحنه مي‌رقصد و بس. فقط چند فيلم از ميان همۀ آنهايي که نقشي در آن داشته را مي‌توان به‌خاطر آورد که او تنها «رقاصۀ» فيلم نيست، بلکه «بازي» هم کرده. نقش‌هاي که شهرزاد آن‌ها را «بازي» کرده، چيزي نبوده که از عهدۀ ديگران برنيايد. نقش رقاصۀ ميکدۀ اسحاق شراب‌فروش در فيلم «داش آکل» [مسعود کيميايي] که عمده‌ترين نقش سينمايي اوست را هر بازيگر زن ديگري مي‌توانست اجرا کند. ولي اگر از راوي اين حکايت که من کمترين باشم بپرسند، مي‌گويم دو «بازي» از او در همۀ فيلم‌هايي که نقشي در آن داشته را ديده‌ام که به گمان من فقط «او» مي‌توانست آنها را به آن خوبي و پختگي اجرا کند، و نه هيچ زن بازيگر ديگري در سينماي ايران. يکي نقشي که در فيلم «تنگنا» از «امير نادري» دارد. به خصوص صحنۀ ناخن به رخ کشيدن و مو از سر کندن و ضجه زدن و شيون او در دم کرده‌گي آن غروب سربي رنگ و سنگين پايان فيلم. و ديگري «بازي» نقش کوتاهي که در «فرار از تله» [جلال مقدم] دارد. در صحنه‌اي که مرتضي [بهروز وثوقي] و کريم [داود رشيدي] بعد از ضرب ديدن و گچ گرفتن دست مرتضي با هم نشسته‌اند. «شهرزاد» که از قرار معشوقۀ و نشاندۀ کريم است هم هست. «مانده»، خوانندۀ معروف دزفولي در اتاقکي آنسوتر، ترانه‌اي محلي را زمزمه مي‌کند و «مرتضي» از گذشته و حال و روز و آرزوهايش مي‌گويد. يک مونولوگ يا تک‌گويي شنيدني. «شهرزاد» کنار «کريم» يله شده و بي‌آنکه حتي يک کلمه حرف بزند، آنچه را که «مرتضي» تعريف مي‌کند، گوش مي‌دهد. با نگاه و لبخند و گردش سر و چشم و گردن. «شهرزاد» اين نقش را که چيزي در حدود سه يا چهار دقيقه است، به معناي واقعي کلمه در مفهوم سينمايي‌اش «بازي» مي‌کند. او را ديگر در هيچ صحنه‌اي از ادامۀ فيلم نمي‌بينيم. «شهرزاد» اگر در کارنامۀ هنري خود، همين يک دفتر شعر «با تشنگي پير مي‌شويم» و داستان بلند «توبا» و ايفاي نقشي که در «تنگنا» داشت و آن «بازي» درخشان «فرار از تله» را داشت ـ که دارد ـ کافي بود تا او را هنرمندي سزاوار بدانيم و باور کنيم که در جان او آتشي گرمي داشت که از جان‌مايه و استعداد ذاتي او روشن بود. نام «شهرزاد» را به‌طور رسمي آخرين بار بعد از استقرار حکومت جمهوري اسلامي در ايران و در جريان تظاهرات زنان در تهران مي‌شنويم. با دوربين هشت ميليمتري داشته از جريان حرکت اعتراضي زنان فيلم مي‌گرفته که مي‌گيرندش. مدتي را در «کميته‌هاي انقلاب» و سر آخر هم «زندان اوين». تعريف مي‌کنند که براي تحقير و توهين به او کم نداشته‌اند. سابقۀ «رقاصي» و انگ «زن هرزه و بد کاره» در فيلم‌ها آنقدر بوده که چيزي کم نگذارند. بعدها که پريشان سر و حالي او را مي‌بينند، رهايش مي‌کنند به امان خدا، و در برهوت بي‌خداوندي شهر بي‌رحم و در و پيکري به اسم تهران. مي‌گويند روزگاري را سراسيمه و شوريده، با سري پريش، بي‌کس و بي‌جا و مکان، آوراۀ کوچه و خيابان بوده. مي‌گويند جل‌پاره‌اي جسته بود و روزهايي را در پياده‌روي جلوي در «خانۀ هنرمندان و سينما» بست نشسته بود. بي‌هيچ عافيت و عاقبتي به خير. آخرين باري که اسم و رسمش رسما و مکتوب به کتابها آمد اما همين چندي پيش بود که کتاب به‌حد کافي قطور و پر برگ و ورق «کارنماي زنان کاراي ايران، از ديروز تا امروز» ساختۀ دست «پوران فرخ‌زاد» در آمد. در آنجا و در کارنماي «شهرزاد» آمده است: «کبرا سعيدي شاعر و بازيگر، در تهران به‌دنيا آمد. از نوجواني به تئاتر رفت و شروع کار وي با نام مستعار شهرزاد، بازي در نمايشنامۀ «بين راه» در تئاتر نصر بود. سپس هم‌چنان که اشعارش به‌نام شهرزاد در نشريات به چاپ مي‌رسيد و در جرگۀ شاعران زن نامي برآورده بود، به سينما هم راه يافت و چون از هنر پاي‌بازي بهرۀ وافري داشت در بسياري از فيلم‌ها شرکت کرد که عمدۀ آن‌ها: «طوقي»، «سه قاپ»، «پنجره»، «داش آکل»، «بابا شمل» و «پل» نام برده مي‌شود. او در 1353 به دليل نامعلومي با خوردن قرص‌هاي خواب‌آور به زندگاني‌اش پايان داد و فيلم‌هاي «تنگنا»، «عيالوار»، «گرگ بيزار» پس از مرگ زود هنگامش در 1357 نمايش داده شد و از آن پس فيلم ديگري از او به نام «مريم و ماني» که هم کارگردان و سناريست آن بود، به سال 1359 در ايران به نمايش در آمد.» [صفحه‌هاي 434 و 435] آخرين خبري که از «شهرزاد» اما در دست است، برخلاف آنچه که «پوران فرخ‌زاد» در کارنماي او نوشته، اين است که «کبري سعيدي (شهرزاد)» زنده است و گرچه نه آنگونه که بايد به سامان و انجام، ولي باري بهر جهت به ايام پيري و درماندگي، عمر را مي‌گذراند. دفتري از دست‌نويس سروده‌هاي چاپ نشدۀ سال‌هاي اخيرش را در دست دارد و خاطري ملول و آزرده از هست و نيست روزگار. در آخر اين نوشتار و در حسن ختام حکايتي که حوصله کرديد و خوانديد، نوشتاري نيز از «شهرزاد» هم بخوانيم که برگرفته از مجموعۀ «با تشنگي پير مي‌شويم» است. و تمام. قصه‌اي نه، حکايتي کوتاه. از يک کارگري که سواد نداشت شنيدم خسته مي‌گفت: «دلم براي مادرم تنگ است.» ما به مرغ‌هاي بي‌شماري که فقط يک خروس مريض داشتند نگاه مي‌کرديم. کارگر رفت و ما مانديم و بازي‌مان را ادامه داديم. جمعه بود. غروب شد که کارگر توپ بازي‌امان را گرفت‌ و پس نداد. همه ما بوديم و يک توپ. همه کارگر بود و يک مادر. مادرش از صداي توپ بيدار شده بود. مادرش مريض بود. از باغچۀ خانه‌شان در لابلاي گل‌هاي آب نداده، به يک قارچ برخورده بود. خورده بود و مريض شده بود. ما بايد صبر مي‌کرديم تا مادر کارگر خسته خوب شود که ما بازي‌مان را ادامه بدهيم. زمستان شد. از مدرسه تا غروب راهي نبود. ما را غم مي‌گرفت. وقتي از مدرسه بيرون مي‌آمديم که بعضي از چراغ‌ها روشن بود. برادر کارگر که گندم داشت، داسش را کارگر خسته درست مي‌کرد. همه فکر مي‌کرديم شايد توپ ما با داس پاره شود. بهار شد. کارگر خسته تمام مرغ‌ها را کشته بود. مانده بود خروس مريض و يک مرغ که فقط شانس زنده بودنش اين بود که تخم مي‌کرد. من يک‌روز از خدا خواستم که مادر کارگر خسته خوب شود که ما بازي کنيم. عصر تعطيل‌مان کردند که تابستان شد و گفتند سه ماه ديگر بيائيد. ما ذوق کرديم. کارگر با چکشش داشت يک پرچم سياه به در خانه‌شان مي‌زد. کوچه پر از زنهاي چادر سياه بود. خدا مادر کارگر خسته را گرفته بود تا ما بازي کنيم. برادر کارگر خسته که زارع بود نشسته بود کنار ديوار داسش هم در دستش بود و به آن يک دستمال بسته بود که در دستمال نان بود. ما بي‌خود خيال کرديم در دستمال توپ است. فقط خروس مريض در کوچه بود و يک پرچم سياه. . .
بازدید : 121 شنبه 21 خرداد 1390 نظرات (0)
به گزارش خبرنگار راديو و تلويزيون فارس، صحنه‌هاي اندكي كه از مجموعه «كلاه پهلوي» باقيمانده‌اند، در شهرك غزالي به تصوير كشيده مي‌شوند. بنابراين گزارش، تصويربرداري سريال سال گذشته با حضور در فرانسه به پايان رسيد و در حال حاضر صداگذاري آن توسط بهمن حيدري انجام مي‌شود. طيق برنامه ريزي سيما، قرار است اين سريال پس از مختارنامه از شبكه يك روي آنتن برود. «كلاه پهلوي» پس از «كيف انگليسي» دومين سريال تاريخي ضياء‌الدين دري است كه در 30 قسمت 50 دقيقه‌اي تهيه مي‌شود.
بازدید : 124 چهارشنبه 18 خرداد 1390 نظرات (0)
به گزارش خبرگزاري فارس، پس از برپايي مجمع عمومي انجمن بازيگران سينماي ايران كه با گردهمايي بسيار قابل توجه اعضاء در در نوبت اول و توفيق در كار برگزاري انتخابات همراه بود، شوراي مركزي جديد در نخستين جلسه خود از حضور چشمگير و گسترده اعضاء محترم در مجمع عمومي كه بي‌ترديد نشانگ‌ر تعهد به نهاد انجمن و پايبند به ارزش‌هاي صنفي و حرفه‌اي است تقدير ويژه كردند. در ادامه اين جلسه اعضاء شوراي مركزي به اتفاق آراء «داود رشيدي» را مجددا به عنوان رئيس شورا انتخاب و در بخش‌هاي ديگر نيز: «مريلا زارعي» (نايب رئيس و مسئول امور مالي)‌، «علي دهكردي» (دبير اجرايي) و «حبيب دهقان‌نسب» به عنوان منشي جلسات انتخاب شدند و مسئووليت‌هاي ديگر نيز در جلسات بعدي شورا مشخص و به اطلاع خواهد رسيد. همچنين شوراي مركزي از «داريوش اسدزاده»، «فريده سپاه منصور»، «محبوبه بيات» و «افسانه چهره‌آزاد» كه در دوره پيشين شورا را ياري كرده بودند، تقدير به عمل آوردند.

تعداد صفحات : 3

درباره ما
Profile Pic
من علی رجبی فر این وبلاگ هنری در جهت ارتباط بیشتر با هنرمندان قدیمی ایجاد کردم از شما بينندگان ميخواهم حتما نظر خود را بنويسيد كه نواقص اين وبلاگ هنري بر طرف گردد نظر بده نظر بده نظربده.................
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 28
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 67
  • بازدید کلی : 5,310
  • کدهای اختصاصی
    P align=center>مــعــین - همدم

    Google

    در اين وبلاگ
    در كل اينترنت
    وبلاگ-کد جستجوی گوگل
    log - cinema